Menu Close Menu
حاج آقا هارداسان؟!

۱۶ ساعت سعی بین استغاثه و حلالیت

 ۱۶ ساعت سعی بین استغاثه و حلالیت

کبری سعادتی/ آزنا آنلاین- پشت میز نشین نبود. آدم این نبود که یک جا بنشیند و از وزیر و معاون و مسئولان زیردستش گزارش کار بگیرد و اکتفا کند به شنیدن؛ چرا که خوب می دانست اگر مرد رهی باید دل به دریا زد و با نگاهی رو به جلو وارد گود شد و با حضور در میدان خدمات با مردم روبرو شد و دل به دردشان سپرد و سختی های شان را لمس کرد تا امضای حضور در صحنه های سخت پای خدماتت بخورد. پشت سرش زیاد حرف می زدند. ناراحت می شد اما خم به ابرو نمی آورد. می گفت بگذار هرکس هرچه دل تنگش می خواهد بگوید. حاشیه ها را به دست باد سپرده بود و چسبیده بود به متن اصلی مسئولیت خطیرش. همان که شب و روز را از او گرفته بود و مدام در سفر بود. فرقی نمی کرد دور باشد یا نزدیک. انگار نقشه ایران را در دستش گرفته بود و برنامه های توسعه را در اعماق ذهنش مانند یک پازل چیده بود و بدون تبعیض از شمال به جنوب و از غرب به شرق کشور سفر می کرد. از کارگرانی پرسیده بود که ناهار خورده اند؟ سوژه اش می کردند. آسمان را به زمین می دوختند و می خواستند کار نکرده های دولت قبل را هم گره بزنند به همت بلند او اما خدا چیز دیگری می خواست و خدمت به خلق خدا و مردم کشور سنگین بود و عده ای ناجوانمردانه سنگین ترش می کردند و او بهایش را هرچه که بود می پرداخت. زلزله بود. سیل می آمد در قلب میدان بود و تاریخ هیچگاه تصویر با عبا و عمامه و چهره به گرد و خاک خدمت نشسته اش را از حافظه اش پاک نخواهد کرد. در هفتاد و هشتمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد در پی توهین جوامع غربی به قرآن کریم؛ قرآن را در دست گرفت و با صلابت گفت:« این نخستین بار نیست که کلمات خداوند را می سوزانند و گمان می کنند صدای ملکوت را برای همیشه قطع کرده اند اما تعالیم قرآنی برای جوامع بشری هرگز نمی سوزد و آتش توهین و تحریف حریف حقیقت نخواهد شد.» و ثابت کرد توان حق گویی را دارد و حقیقت ایمان را در هر نقطه ای از این کره خاکی باشد باید متبلور کرد. می گفتند ۶ کلاس بیشتر درس نخوانده اس؟! نمی آمد از خودش دفاع کند با اینکه استاد راهنمای تِز دکترایش می دید اما سکوت اختیار کرده بود که آبرویش بیشتر برود اما آبرو دست خدا بود و عجب عدالتی خدا دارد. اگر با خدا معامله کنی خدا معامله گر خوبی است و یک قدم پا پیش بگذاری ۱۰ قدم بیشتر برای تو برمی دارد. آمده بود نقطه صفر مرزی. شهرستان پارس آباد اردبیل و برای افتتاح سد قیز قلعه سی و خدا آفرین مرز مشترک مان با جمهوری آذربایجان و بعد از افتتاح با بالگرد عازم نیروگاه نفت تبریز بودند. سه بالگرد بودند که سرنشینان یکی از این بالگردها آیت ا... رئیسی رئیس جمهور بود و حسین امیرعبداللهیان؛ وزیر کاربلد امور خارجه وحجت الاسلام محمد علی آل هاشم؛ امام جمعه تبریزی که آرزوی شهادت داشت و مالک رحمتی؛ استاندار جوانی که خدمتگزار خوبی بود برای استانش، سیدمهدی موسوی فرمانده یگان محافظت رئیس جمهور و خلبانان سیدطاهر مصطفوی، محسن دریانوش و بهروز قدیمی در انبوه مه گم شدند. عصر ۳۰ اردیبهشت ماه برای همگان ساعاتی پر از حزن و اندوه و انتظار کشنده بود و هر ساعت که می گذشت امیدها برای زنده یافتن شان رنگ می باخت اما باز توکل کرده بودیم و دست به دعا برداشته بودیم و عاقبت تلاش بیش از دو هزار نیروی جست و جوی امدادی نتیجه داد و ۱۶ ساعت انتظار نفسگیر برای پیدا کردن بالگردی که دچار سانحه شدهو زجر کشمان کرده بود، پیدا شد. ۱۶ ساعت هراس، حواس خیلی ها را جمع کرد و وجدان خیلی هایی که پشت سرش حرف زیاد زده بودند را عذاب داده و بیدار کرد. خیلی ها از او حلالیت خواستند. عده ای فارغ از هر جناحی سلامتی شان را از خدا خواستند. اما خدا برای بندگان مخلصش خوب می خواست و پایان خدمت بی منت شان را مهر شهادت زده بود. هنوز هم در سرمان فریاد توام با التماس و نگرانی نیروی هلال احمری که رئیس جمهور کشور را صدا می زد که «حاج آقا هارداسان؟!» می چرخد و این صدا به یکی از نواهای سوزناک شهادت شان بدل شده بود. ساعت ۵/۵ - ۶ صبح روز بعد در منطقه کوهستانی و جنگلی دیزمار ورزقان پیدای شان کردند اما روح پاک شان از کالبد جسم خارج شده بود و در عرش آسمان به پرواز در آمده و به لقاءا... پیوسته بودند‌. عزت دست خداست و هرکه را بخواهد عزیز می گرداند. نام آیت الله سید ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور دولت سیزدهم با کوله باری از خدمت در تاریخ کشور جاودانه شد. شهیدجمهور لقب گرفت. به شهید خدمت مفتخر شد. خادم امام رضا بود و به خادم الرضایی شهره یافت و امام رضا عزیزترش می خواست و قطعه از حرم بهشتی اش را برایش هدیه کرد و در جوارش او را جای داد. در دنیایی که ما زندگی می کنیم نقش و نگار بسیار است و چه بسا فضیلت ها و دیانت ها در لابه لای زرق و و برق دنیوی پنهان می شود اما اگر خوب بنگریم خس و خاشاک دنیوی به کناری می رود و اصالت نمایان می شود و ریشه ها باز جوانه می زند و ما می فهمیم که راه شهادت باز باز است. کافی است در خلوت خود و در ناب ترین نقطه قلبت خدا را مهمان کنی و رضای او را درنظر بگیری و دیگر هیچ.

اشتراک گذاری
ثبت دیدگـاه
Captcha
دیدگاه های کاربران